درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آرشيو وبلاگ ![]()
هر چی آرزوی خوبه ماله تو just for you...! یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, :: 12:45 :: نويسنده : امیرحسین
لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم میخواهی به آن خانه برگردی یا نه؟ در وجودت هست یا نه؟ بنشینید ، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط همین آهنپارهی برقی است یا نه؟ ای یا بازنده؟ سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم آیا ارزشش را داشت؟ آدمی که منتظر است هیچ نشانه ای ندارد من عاشق اون دیالوگم که پدر ژپتو به پینوکیو میگه:
پینوکیو ...چوبی بمان... آدمها سنگی اند، دنیایشان قشنگ نیست حالا که رفتنی شده ای طبق گفته ات باشه، قبول.
لااقل این نکته را بدان: آهن قراضه ای که چنان گرم گرم گرم در سینه می تپید دلم بود نامهربان، کاش ... کاش همان کودکی بودم که حرفهایش را از نگاهش میتوان خواند ... اما اکنون اگر فریاد هم بزنم کسی نمی شنود دلخوش کرده ام که سکوت کرده ام ... سکوت پر بهتر از فریاد توخالیست !!! دنیا راببین ... بچه بودیم از آسمان باران می آمد ، بزرگ شده ام از چشمهایمان می آید ... بچه بودیم درد دل را با هزار ناله می گفتیم ، همه می فهمیدند ... بزرگ شده ایم ، درد دل را به صد زبان می گوییم ، ولی هیچ کس نمی فهمد جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, :: 20:49 :: نويسنده : امیرحسین
من از عقرب نمی ترسم ولی از " نیش " می ترسم صحبت از پژمردن یک برگ نیست جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, :: 14:0 :: نويسنده : امیرحسین
وقتی که دیگرنبود...من به بودنش نیازمندشدم... وقتی که دیگررفت...من به انتظارآمدنش ماندم... وقتی که دیگرنمیتوانست مرادوست بدارد،من اورادوست داشتم... وقتی که اوتمام کرد...من شروع کردم... وقتی که اوتمام شد...من آغازشدم... وچه ست است تنهامتولدشدن مثل تنهازندگی کردن مثل تنهامردن...!!!! جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, :: 13:57 :: نويسنده : امیرحسین
عشق چیزعجیبی نیست.......
همین است که تو دلت بگیرد!
ودیگری نفسش..... جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, :: 13:57 :: نويسنده : امیرحسین
مرا ببوس....
نه یکبار که هزار بار.....
بگذار آوازه ی عشق بازیمان
چنان در شهر بپیچد
که رو سیاه شوند
آنها که بر سر جداییمان
شرط بسته اند!!!!!!!! اگر مالک تمام دنیا بودم
تنها به یک شهر قانع می شدم و در آن شهر تنها به یک خانه و در آن خانه تنها به یک اتاق و در آن اتاق تنها به یک بستر و در آن بستر تنها به یک آغوش و آن آغوش , آغوش توست چون آرمیدن در آن چیزی است که بر آن عاشقم [ جمعه 25 اسفند 1391
] [ 13:8 ] [ غریب آشنا ]
جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, :: 13:44 :: نويسنده : امیرحسین
انسان ها عموما دو دسته اند : جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, :: 13:35 :: نويسنده : امیرحسین
همه گفتن:عشقت داره بهت خيانت مي کنه
!
گفتم:مي دونم
!
گفتن:اين يعني دوستت ندارهاااا
!
گفتم: مي دونم
!
گفتن:احمق يه روز ميذاره ميره تنها ميشي
!
گفتم:مي دونم
!
گفتند:پس چرا ولش نمي کني..؟
!
گفتم:اين تنها چيزي که نمي دونم....
|
|||||||||||||||||||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
|||||||||||||||||||
![]() |